زن دارای سه چهره است 1- چهره زن سنتی در جامعه ایران و جهان اسلام 2- تیپ زن اروپایی و مدرن 3- فاطمه (که هیچ شباهتی به ایندو ندارد) و با کلام آنشین خود افزود: هیچ شباهتی بین زن سنتی -که ادعای فاطمهوار بودن را دارد- با فاطمه نیست. فاطمه همانقدر با زن مدرن فاصله دارد که با زن سنتی فاصله دارد.
آنچه از فاطمه در تصور داریم با فاطمه بسیار دور و بیگانه است،غریبهای گمشده در هیاهو
در ادامه به مسایل روز زنان پرداخته شد که موضوع این تاپیک خواهد بود. این تضاد و بحران باید بوجود میآمد و اکنون هیچ قدرتی نمیتواند مانعی بر آن شود و یا چیزی بر آن تحمیل سازد ، موج کنونی غیر قابل کنترل است. بحث تایید یا انکار آن نیست بلکه بحث عبور و دگردیسی چیزی است بنام سنت. پسرها ، مردها تغییر لباس دادهاند ، طور دیگری میاندیشند ، جوان ما به دنبال پدیدههای جدید است پس طبعاً و جبراً زن هم تغییر خواهد کرد و امکان ماندنش در قالبهای سنتی همیشگی نیست. در دنیای امروز به خصوص در مشرق زمین و علیالخصوص ایران ما فضایی دیگر ایجاد شده است ، دگرگونی و فروریختن خصوصیت انسانها ، طرز تفکر و رفتار و عادات انسانی و اصولاً شکل انسان. اکنون یک تیپ خاص بنام روشن فکر ، بنام مرد ، بنام زن ، بنام تحصیلکرده آمده است و اختلاف و شکافی عمیق بین نسلها ایجاد شده است. اکنون پسر زبان پدر و پدر زبان پسر را نمیداند. همین اختلاف نظرها خاصیتی بر قرن ما. شاید زمان تقویمی سی سال را نشان دهد اما به لحاظ اجتماعی بتوان آنرا سهقرن تخمین زد. در گذشته جبراً جامعه ثابت ، ارزشها و خصوصیات اجتماعی یکسان بود و غیر قابل تغییر. پسر و پدر کپی هم بودند و دختر شبیه مادر. و تنها مگر فساد فردی بین آنها تفاوتی ایجاد میساخت. اما اکنون بدون هیچ انحراف و فسادی آنها با اختلاف نظر دارند و نسبت بههم بیگانه میشوند. دو انسان وابسته دارای دو دوره اجتماعی ، دو دوره تاریخی ، دو زبان و دو بینش متفاوت میشوند که فقط شناسنامهاشان گواه پیوندشان است ودیگر هیچ. و آنان که در برابر ان واقعیت ناشیانه میایستند یا در کناری ایستاده و شروع به فحاشی و تهمتزدنها میکنند کاری عبث انجام میهند و مدعیان هدایت فقط گمراهکنندگانی خواهند بود و بس. حتی در گامی دیگر مسایل زناشویی را مورد کنکاش ساخته و ادامه میدهد: اسلام واقعیتهای عینی و جبری را قبول میکند ، اعتراف میکند. در مسیحیت برای آنکه خانوادهای از هم نپاشد طلاق را حرام ساخته است. گاه پیش میآید که دو انسان با هم ، دو بدبخت ، دو مفلوک هستند که معنای زندگی را درنمییابند اما همین دو انسان در جایی دیگر با فردی دیگر احساس خوشبختی و سعادت دارد. این واقعیتی است در همه جوامع (چه متمدن ، چه با فرهنگ ، چه مذهبی . چه لاییک) اما مسیحیت منکر این واقعیت میگردد زیرا نمیتواند آنرا سازگار سازد.
واقعیت اجتماعی خواهد آمد ، اگر در را بر رویش نگشاییم از دیوار خواهد آمد
مذهبی که اعتراف نمیکند مشکلساز خواهد شد همچنان که شاهد پدیدهای بنام کونکوپناژ (نوعی ازدواج نامشروع و غیر قانونی) در غرب هستیم ، بوجود آمدن و حیات موجوداتی از جنس گناه ، فرزندان نامشروع تحقیر شدهی اجتماع ، پدیدآورندهگان جرم و جنایات. آنها عقدهی ضد اجتماعی بوجود آمده بر علیهشان را انتقام میگیرند. از نفس جامعه ، از تمامی انسانها انتقام میگیرند. پذیرفتن قوانین ، اصول و شرایط و مقید شدن به آن سبب هدایت و تسلط بر روند موجود خواهد شد و انکار آن ، بیهوده ایستادن در برابر جبرش جز شکسته شدن و منفور شدن و تسریع انحراف و ایجاد عکسالعمل در نسل آینده نتیجهای در بر نخواهد داشت. انکار چیزی دور از کنترل ما ، دور از کوچکترین تاثیر ما بر آن تنها فرصتی است برای عوامل و دستهای آلوده برای چرخش روند تغییر به گونهای که میخواهند. باید بپذیریم و اعتراف کنیم تا در این نو به نو شدن ، انتقال از یک شکل به شکل تازه نقشی داشته باشیم ، تا در این دورهی انتقال آنرا هدایت کنیم ، باید آنرا بشناسیم. شناختن ، زمان را فهمیدن ، تیپها را دریافتن ، سنتها را به صورت علمی کنکاو کردن ، به سنتهای گذشته ،شخصیتها ،الگوها ،افراد برجسته ارج نهادن با نگاهی تازه در مذهب و تاریخ داشتن و ارزیابی دقیق و علمی ایدهآلها. توجهی نه فقط بهعنوان خشک مذهبِ دُگم ، همه را بررسی کنیم ، که لااقل در این دوران انتقال از تیپ سنتی قدیمی به تیپ تحمیلی-وارداتی مدرن ، نقش هدایتی داشته باشیم و تماشاگرتقسیم شدهی بیارادهی بیاثر کهنه نباشیم. آنچه الان وجود دارد صادقانه قبول کنیم و جامعه را در حالت رکود و اغفال نگه نداریم ،واقعیت را اعتراف کنیم. دو رویکرد ، دو گونه چه باید کرد در پیش روی ماست ، دو گروه ، دو تفکر در این صحنه بازی خواهند کرد: 1- تیپ متعصب که علیرغم زمان مدرن به حفظ سنتهای کهنه پرداختهاند (که آنرا هم بدرستی حفظ نمیکنند). 2- تیپ روشنفکر ، تجدد مئابی در جستجوی انسان آزاد که میگوید اگر من دخالت کنم به امل بودن ، قدیمی اندیشیدن ، شرقی بودن متهم میسازند و پس نشر بازی میکند. هر دو نتیجهی یکسان دارد. هم آنکه در برابر سیل میایستد و دستانش را بالا برده تا در برابر آن بایستد و هم آنکه در کنار سیل خروشان ایستاده تا نهایتش را دریابد. مقصد هر دو یکی است ، و به یک جا میرسد. زن در اروپا دچار چنین نقش و سرنوشتی شدهاست ، الان بعد از چند قرن ما دچار آن شدهایم ، مدی بنام زن اروپایی. آیا زنان اروپایی اینگونهاند!؟ ما حق نداریم (نباید جز آنچه نمایشمان میدهند ببینیم) ، ما حق نداریم دختر شانزده سالهای که در صحرای سوزان جنوب آفریقا رفته است ببینیم ، نباید بدانیم او بر روی امواج ساطع از شاخکهای موریانهها و مورچهها و نحوهی ارسال و دریافت آنها کار کردهاست و حتی پس از گذشت 30-40 سال کار و تلاش ، دخترش کار نیمه تمام مادر را دنبال کرده تا در سن 50سالگی در یکی دانشگاههای فرانسه بگوید: من سخن گفتم مورچه را کشف کردم و بعضی از علائمش را دریافتم. اینها زن اروپایی نیستند!؟ زن اروپایی همان زن روزی است که چون کالاها خرید و فروش میشود!؟ در هیچ یک از مجلات ایران عکسی از دانشگاه سربن ، کمبریج ، هاروارد ندیدهام که گویای این واقعیت باشد که چگونه دختران و زنان میآیند و میروند یا به همان مقدار پسر ، دخترها نیز در کتابخانهها به تحقیق میپردازند. یا دخترانی که روی نسخههای خطی قرن چهارده-پانزدهم ، روی نسخ قرآن ، کتب اسلامی ، کتب چینی و دیگر ملیتها از 7 صبح تا آنگاه که متصدی و مامور کتابخانه به سراغش نیاید و عذرش را نخواهد سر بر نداشته است. ما بر اساس راه و رویهای باید تغییر کنیم که به درد سرمایهداری بخورد. زن ما برای تغییر باید موجود مصرف کننده کالاهای مدرن شود. و در این مسیر دو تن دست در دست هم این توطئه را چیده و همکاری میکنند: یکی سنتگرای امل ما و دیگری دست مرموزِ معلومی که به دنبال بردگی و تسلیم انسان است. چنانچه زن امروز اروپایی آنگونه به ما معرفی میشوند که عکسالعملی مشابه قرون وسطی را در پی داشته باشد. عمل ضد انسانی مرتجعانه کشیشانی که بنام مسیح زن را محصور و برده سازند و حتی او را منفور خدا ساختند. تفکر قرون وسطی: خداوند از اینکه بر سیمای مردی عشق زنی را ببیند یا صورتش از نام او گل انداخته باشد حتی اگر آن زن همسرش باشد احساس خشم میکند. مسیح بیهمسفر زیست پس کسانی میتوانند مسیحایی شوند که بیهمسفر بمانند -این یکی از دلایل عدم ازدواج کشیشان و راهبان مسیحیست-. گناه اولیه ، گناه زن بود پس هرگاه مرد بعنوان فرزند آدم به زنی نزدیک شود -حتی همسرش- خدا بیاد خطای اول آدم افتاده و احساس خشم میکند. و حتی مالکیت زن از همهی داشتهها به هنگام ازدواج سلب و به بنام مرد میشود حتی نام خانوادگیش ، زن باید تغییر نام دهد و رسماً نام پیشینش حذف و نام شوهر جایگزین سوابقش خواهد شد. او موجودیتی ندارد ، اعتباری ندارد. تا دیروز یدککش نام پدر بود و امروز نام شوهر. اما اسلام زن را جایگاه ارزشی داده تا آنجا که زن میتواند برای شیر دادن فرزندش از شوهر مطالبه مزد نماید و حتی جدا از دخالت شوهر تجارت کند. آزادی جنسی بدست آوردن حقوق نیست ، این غیر از داشتن حقوق اجتماعی و انسانی است ، این مسئلهای است که سرمایهداری ایجاد کرده تا ذهن بشر از دیگر اندیشهها فارغ بماند. در قرون جدید مذهب کمکم کنار رفته و عقل، فردیت،مادی بودن، مادی اندیشیدن، جایگزین احساس طبیعی شده است. کمکم زن که در گذشته یک عضو از خانواده بود ، حل در خانواده بود -هر چند دارای شخصیت مستقل و آزادی نبود اما عجین در روح خانواده بود- اکنون مستقل می شود ، از لحاظ مادی و اقتصادی که مستقل میشود از لحاظ اجتماعی مستقل میشود. و بعد از لحاظ فردی ، خودش یک وجود بالذات در کنار فرزندان و شوهرش میشود ، خود بخود رفتاری که در برابر دیگران، پدرش، مردَش، فرزندش، روابط عاشقانهاش، با معشوقش نه احساسی و عاطفی بلکه عقلی و از روی محاسبات و حسابگری مصلحتی خواهد بود. این جانشینی مصلحت و منافع فردی و پرداختن بهفردیت زن را از بسیاری قید و بندهای اجتماعی آزاد ساخته و بسیاری از عواطف انسانی و ارزشمند را از وی خواهد گرفت و نهایتاً او را تنها میگذارد. دورکین اثبات کرد که در گذشته روح اجتماعی نیرومندی حاکم بوده است و به هر مقدار که اقتصاد، تعقل و فردیت رشد پیدا کرده است مردم روایط خود را از هم بریدهاند. به جای روح جمعی حل شده در فرد یک روح فردی به او داده شده است ، بهمیزانی که او را استقلال داده به همان میزان او را تنها کرده است ،از دیگران جدا ساخته است. -شاید یکی از دلایل خودکشی در غرب در همین مسئله نهفته باشد.
+نوشته شده در چهارشنبه 89/11/6ساعت 12:46 عصرتوسط لاله | نظرات ( )
|